در حضورِ مردم میگویم که معشوقم نیستی
در اعماقِ جانم میدانم که چقدر دروغ میگویم
چنین مینمایم که چیزی میانِ ما نیست
تا از دردسر بهدور باشیم
و ازشایعاتِ عاشقانه... که بس شیرینند
تاریخِ زیبایم را به ویرانی میکشم
و احمقانه اعلامِ برائت میکنم
شوقم را میکُشم... و بدل به راهبی میشوم
عطرم را میکُشم... بهدستِ خودم
و از بهشتِ چشمانت میگریزم
نقشی خندهدار بازی میکنم عزیزکم
و از این نمایشِ مضحک، بیهوده بازمیگردم
چرا که شب، حتا اگر بخواهد، ستارههایش را پنهان نمیتواند کرد
و دریا قایقهایش را، حتا اگر بخواهد...
نزار قبانی
برگردان از عربی: آرش افشار